نوشته شده توسط : داش حسین

 

فرقه ای که در طی دو تا سه قرن با بکارگیری دیدگاههای افراطی خود کوشید تا جایی در حوزه سیاست به دست آورد اما درست به دلیل همین افراط گرایی خود، قادر به، به دست آوردن امتیازی نشد.سؤال مهم این است که چگونه چنین جریانی پدید آمد؟ به طور کلی باید گفت، زمانی که اختلافاتی در جامعه اسلامی پدید آمد، مواضع مختلفی در برخورد با مسائل مورد اختلاف اتخاذ شد.برخی ازمواضع جنبه اصولی، و مواضع دیگر، در محدوده افراط و تفریط بود.اگر ما انحراف ناکثین و قاسطین را از جریان اسلامی جدا کنیم، در برابر آن موضع قعود از ناحیه کسانی چون عبد الله بن عمر و سعد وقاص و عده ای دیگر، نوعی برخورد تفریطی به حساب می آید.در کنار آن، برخورد امام، واقع بینانه و اصولی بود.در مقطعی که این حرکت، به دلیل مخالفت بخشی از مردم، نتوانست راه طبیعی خود را دنبال کند، گرایش افراطی خود را آشکار کرد.این گرایش باید در برابر همه جریانات می ایستاد.جدای از قاسطین و در برابر حرکت اصولی امام چنین موضعی هر لحظه به افراط بیشتر می گرایید و مجبور بود تا همه مخالفان را با انگ کفر از جبهه خود جدا کرده به توجیه جهاد خود با آنها بپردازد.

گرایش به افراط در میان خوارج، تنها معلول جریانات فکری و سیاسی نبود، بلکه جنبه های اجتماعی و روانی خاص خود را داشت.برای فهم شرایطی که سبب شد تا اصولا چنین انشعابی در جامعه ایجاد شود باید به چند نکته توجه کرد:

1 در طی سالهایی که مهاجران بدوی عرب به عراق آمده بودند، هر بار، با شرکت در فتوحات، پیروزیهای چشمگیری را به دست آورده و غنایم بیشماری را تصاحب کرده بودند.جبهه ای که در برابر آنها قرار داشت، جبهه کفری که جنگ با آنها مشروع و به سادگی توجیه پذیر بود .آنها حق محض و جبهه مقابل باطل محض بود.برپایی جنگ جمل، نخستین اقدامی بود که ضمن آن مسلمانان با همکیشان خود درگیر می شدند.در این جنگ با وجود پیروزی غنیمتی وجود نداشت و این مسأله برای قبایل مزبور ایجاد مشکل کرد.سؤال آنها این بود که چگونه ممکن است ریختن خون کسی روا باشد اما گرفتن مال او ناروا؟ این مشکل در همان جمل خود را نشان داد و به طور طبیعی سبب شد تا برداشت اولیه بدویان مسلمان، از جهاد و نیروهایی که در برابر آنها قرار می گیرند دستخوش تغییر و دگرگونی شود.اشکال مزبور را خوارج در ضمن اعتراضات خود بر امام علی (ع) آورده بودند.همین مسأله بعدها باعث شد تا خوارج حد وسطی برای کفر و ایمان باقی نگذارند (مثلا فاسق غیر مؤمن و کافر، و یا حتی فاسق مسلمان)، بلکه کار را یکسره کرده عده ای را (که تنها شامل خودشان بود) مؤمن و گروه مقابل را کافر بخوانند، کافری که ریختن خونش حلال و برداشتن اموالش هم مجاز است. مشکل دیگر، برخاسته از دلایل شورش بر عثمان و در نهایت کشته شدن او بود .خلیفه مزبور متهم به بدعتهای مذهبی شده و مواضع او سبب شده بود تا دو برداشت متفاوت از اسلام در میان مخالفان و موافقان او ایجاد شود.چنین امری، تا پیش از آن سابقه نداشت .در اصل، این اقدام سبب شد تا ذهنیت یکنواختی که از لحاظ دینی در میان مسلمانان وجود داشت، دچار دگرگونی شده و شبهاتی در این باره که «اسلام درست کدام است» بوجود آید.آشکار است که خود این مسأله مواضعی را در برابر خود می طلبید که به ناچار در دو دایره افراط و تفریط خودنمایی می کرد.کشته شدن عثمان سبب شد تا رهبری دینی جامعه از دست حکومت خارج شده و در دست افرادی بیفتد که شخصا مدعی دین شناسی بودند.یکی از این طوایف «قراء» کوفه و شام بودند که به اتکای همین قرآن خواندن، از شرکت در جنگ خودداری کرده، میانه دو سپاه ایستادند تا ببینند کدام گروه بر حق است! دست قراء در تحولات که به پیدایش خوارج منتهی شده و حتی حضور شماری از آنها در میان خوارج، نشان از همین نکته دارد.همچنین از مواضع استقلال گرایانه شاگردان عبد الله بن مسعود سخن گفته شده است که حاضر به تبعیت از امامت جامعه نبودند.آنها ناظر بودند که خود عبد الله در برابر عثمان موضع گرفته و با ندادن اجازه برای خواندن نمازش به عثمان، مشروعیت او را زیر سؤال جدی قرار داده بود.خوارج با انکار امامت، نشان دادند که از همین نکته متأثر شده اند.یعنی معتقدند که خود باید درباره دین و حتی سایر امور سیاسی خود تصمیم بگیرند و اصولا نیازی به امام ندارند.توجیه ظاهری این امر این بود که قرآن آنها را از داشتن امام بی نیاز می کند.این برخاسته از نگرش افراطی قراء بود که خود را برتر از دیگران دانسته و راه خویش را درست تر تشخیص می دادند.

3 مشکل غلبه قبایل بر حاکمیت مرکزی، امری نیست که بشود به سادگی از آن گذشت.تبلور این امر، یکی در آن بود که قبایل از سلطه قریش خشنود نبودند.حتی همین مقدار که امام را پذیرفتند، از آن روی بود که امام خود در برابر قریش بود نه در کنار آن.این از سخنان امام بخوبی روشن است.امام قریش را دشمن خود می دانست. اما درنهایت قبایل عراق، حاضر به پذیرش امام هم نبودند، زیرا کینه های آنها شدیدتر از آن بود که بتوانند کسی را به هر روی نسب به قریش ببرد بپذیرند.فراموش نکنیم که خوارج فرقه ای بودند که شرط قریشی بودن را در خلافت نمی پذیرفتند.گذشت که یکی از عوامل شورش بر عثمان، نگرانی قبایل عراق و مصر از سلطه بی چون و چرای قریش بویژه، امویان، بر مقررات مسلمانان و مخصوصا امور مالی آنان بود.ساختار قبیله ای در جامعه جدید اسلامی، قوت خود را حفظ کرده بود.در سالهای نخست، غلبه قدرت مرکزی با استفاده از دین، معیارهای قبیله ای را تا حدودی تحت الشعاع قرار داده بود.اما اکنون با فروکش کردن فتوحات، قبایل عراق متوجه خود شده و پس از شورش بر عثمان، بر قدرتشان افزوده شد.وقتی بتوان خلیفه ای را به دلیل تخلفاتی که مرتکب شده از میان برداشت، می توان در برابر خلیفه بعدی نیز ایستاد و او را تهدید به قتل کرد.این امری بود که امام علی (ع) در معرض آن بود.او به عراق آمد تا شورش پیمان شکنان را سرکوب کند، طبعا نیازمند نیروی قبایل کوفه بود.آنان در خاموش ساختن فتنه به او کمک کردند و پس از آن، رؤسای قبایل که نفوذ شایانی در قبیله خود داشتند، از این قدرت خویش به عنوان اهرم، در برخورد با امام بهره گرفتند.این امر قدرت مرکزی را تضعیف کرده و در نهایت باعث شکست آن در برابر دشمن شامی شد.در جنگ صفین، هر قبیله بطور منظم با حفظ ساختار قبیله ای خود در برابر دشمن می ایستاد.ترکیب جمعیتی کوفه نیز از بدو تأسیس بر همین اساس بود.نفوذ رؤسای قبایل بسیار گسترده بوده و حکم دولت در دولت را داشت.سرکشی قبایل در برابر دو خلیفه نخست سابقه ندارد.عثمان نیز به همان سابقه، در برابر این قبایل ایستادگی کرد.اما کشته شدن او نشان داد که در برابر قبایل شکست خورده است.باید دانست که این وضعیت در خلافت امام علی (ع) تکرار شد.زمانی که قرآن ها بر سر نیزه رفت، اشعث بن قیس رئیس قبیله کنده گفت: باید در پی اشتر بفرستی تا از جنگ باز ایستد در غیر این صورت همانطور که عثمان را کشتیم، تو را نیز خواهیم کشت. همو و کسانی که بعدا در شمار خوارج در آمدند، امام را مجبور کردند تا ابو موسی اشعری را به نمایندگی خود بپذیرد. جمعی دیگر که به نام «قراء» شناخته می شدند و در جریان قتل عثمان نیز تحت همین عنوان تشکلی داشتند، در برابر علی (ع) ایستادگی کرده از وی خواستند تا خواسته سپاهیان شام را در دعوت به قرآن بپذیرد.آنان که بعدها در شما خوارج در آمدند، تهدید کردند، در صورتی که خواست آنها را نپذیرد، او را همچون عثمان خواهند کشت. بدین ترتیب حکمیت بر امام تحمیل شد و امام به دفعات، مکره شدن خود را بر این امر یادآور می شد و مشکل کار خود را این می دانست که لا أمر لمن لا یطاع. ابن ابی الحدید تصویر جالبی از قوت یافتن قبایل در کوفه در ایام پایانی خلافت علی علیه السلام دارد.آنگاه که مردی از منازل قبیله خود خارج می شد، به میان خانه های قبیله دیگر می رفت و فریاد زده از قبیله خود استمداد می طلبید.هدف او ایجاد آشوب و فتنه بود.افراد قبیله ای که در میان آنها بود، بر او یورش می بردند و او را کتک می زدند.او به میان قبیله اش باز می گشت و این را به شری بزرگ تبدیل می کرد، شری که در آن شمشیرها از نیام برکشیده شده و جنگ برپا می شد. خود امیر مؤمنان نیر «کبراء» و بزرگان قبایل را پایه های عصبیت و ارکان فتنه معرفی می کردند. بعد از آن، امام درگیر با این قبایل شد.گروههایی از اعراب عراق در برابر او ایستادند، اینان همان خوارج بودند که نه تنها در برابر وی ایستادند، بلکه پس از آن حضرت، فرزند وی امام حسن (ع) نیز به تصور آن که به خواهش آنها در جنگ با معاویه بی توجهی کرده مجروح کردند.

4 همه این مسائل در منطقه ای رخ می داد که از پیش از اسلام، افکار و اندیشه های مختلف مسیحی، زردتشتی، مزدکی و انواع گرایشات مسیحی و یهودی وجود داشته و این در آشفتگی های فکری موجود در این دیار تأثیر مهمی داشت.این عجیب نیست که عمده گرایشات فرقه ای در عراق پدید آمده و حتی در میان سنیان، گرایشات مختلف کلامی و فقهی محصول تلاش علمی شهرهای عراق است.در این زمینه، شام به هیچ صورتی با عراق قابل قیاس نیست.در برابر، شام تحت کنترل امویان، راه بی فراز و نشیبی را مطابق آنچه امویان تبلیغ می کردند، برگزید.این امر سبب شد تا شام بدون دردسر برای خود و حاکمان، بر عراق سلطه یافته و این پیروزی را مدیون همین اتحاد خود بود.باید به این نکته نیز توجه داشت که آن اندازه که از اصحاب به عراق آمدند، به شام نرفتند.این مسأله در ایجاد جریانات مختلف و معارض در عراق بی تأثیر نبوده است.

5 مفهوم مهمی که می تواند از این آشفتگی های فکری و سیاسی خبر دهد مفهوم فتنه است که هر گروهی از آن به نفع خود بهره می برد.مخالفان امام علی (ع) در جنگ آن حضرت با ناکثین معتقد بودند که این جنگ چیزی جز فتنه نیست.آنها معتقد بودند که در فتنه «عبد الله مقتول» باش نه «عبد الله قاتل» . از دید امام علی (ع) عنوان «فتنه» به معنای آشفتگی در اوضاع سیاسی و عدم تبعیت از خلیفه رسمی مسلمانان بود.از کاربرد فتنه در نهج البلاغه، به دست می آید که امام جریانات برپاکننده جمل، صفین و نهروان را اهل فتنه نامیده و از کسانی که در آن سوی قرار داشتند خواسته است تا در فتنه همانند بچه شتر باشند که نه طاقت باردهی دارد و نه پستان شیرده، این بدان معنا است که عدم تبعیت از امام، توسط یک گروه شورشی، فتنه نام دارد. مفهوم مشابه آن «شبهه» است، جایی که حق و باطل با یکدیگر آمیخته شده و ناشناخته می ماند . بدین ترتیب، باید جنگ جمل و صفین را یکی از اساسی ترین رخدادهایی دانست که در افکار سیاسی مسلمانان اثر گذاشته و به دلیل شبهاتی که بعدها به وجود آمده، کار ارزیابی برای توده های مسلمان را دشوارتر کرده است.پیدایش شبهه و فتنه، تأثیر مهمی در پیدایش فرقه های افراطی داشته، کسانی که می کوشیدند تا با ایجاد خط کشیهایی صریح، کار را یکسره کرده جامعه را از فتنه بدر آورند.در واقع بکار بردن مفاهیم دو پهلو، کار را دشوارتر می کرد .استفاده افراطی از مفهوم کفر برخاسته از همین ضرورت بود.

5 مشکل اصلی در پیدایش این گروه، مبتنی بر دو مفهوم مترتب بر هم بود.نکته اول آنکه «حکم» تنها در انحصار خداوند است و واگذار کردن حکمیت به «رجال» نادرست است.نکته دوم این که، این نادرستی امر ساده ای نیست بلکه در حد «کفر» است و کسانی که حکمیت را به «رجال» واگذار کردند «کافر» شدند.این کفر ابتدا درباره امیر مؤمنان (ع) مطرح شد، با این تصور همان طور که طبیعی بود عثمان نیز باید کافر شناخته می شد.طلحه و زبیر نیز از آن در امان نماندند.بدین ترتیب مفهوم «کفر» نقش مهمی در اندیشه آنان به خود اختصاص داد .

در ارتباط با مسأله «لا حکم الا لله» مشکل معنا کردن حکم بود.از قراین چنین بدست می آید که آنها «حکم» را «حاکم» معنا کرده اند.نتیجه این امر آن بود که نه تنها حکمیت ابو موسی اشعری و عمرو بن عاص رد شد بلکه درباره وجود «حاکم اسلامی» نیز تردید شد.چنین امری غیر طبیعی به نظر می آمد اما اظهار شد و در همان زمان مورد انکار امیر مؤمنان (ع) قرار گرفت .امام فرمود: آنان می گویند: به امارت نیازی نیست در حالی که مردم، به «امام» نیازمندند، امام پاک و یا حتی ناپاک، این سخن، [لا حکم الا الله ] کلام حقی است که آنان اراده باطل از آن می کنند. آیا ممکن است تصور خوارج درباره عدم نیاز به امام، برخاسته از روح قبیله گرایی و اعرابی گرایی آنان باشد؟ باید دانست که آنان استدلالات قرآنی داشتند، جز آنکه برداشتهای عجولانه و در اصل نشأت گرفته از روحیه خشن آنها، سبب دور افتادن از معانی مورد توافق همگان از این آیات بود. خوارج در دوره امامت امام علی (ع)، فرصت ارائه دیدگاههای دیگر خود را نداشتند.اما بعدها در زمینه مسایل سیاسی و خصوص مسأله امامت، دیدگاههای نوینی را مطرح کردند.گفتنی است که عقیده آنان در زمینه «کفر» چنان تأثیر عمیقی در مباحث کلامی گذاشت که تمامی فرقه های اسلامی را تا قرنها، در تعریف دقیق ایمان و کفر به واکنش واداشت.افراط خوارج در تعمیم مفهوم کفر، سبب شد تا همه گروهها در این باره اظهار نظر کنند.یکی از این گروهها مرجیان بودند که گفتند امکان تبیین دقیق حق و باطل برای آنان وجود نداشته و همه را باید مسلمان و مؤمن دانسته و نزاع شیعی و عثمانی و نیز قضاوت درباره کسانی که گناه کبیره مرتکب می شوند را به خدا واگذار کرد.شاعر مرجئی، ثابت قطنه می گوید:

نرجی الأمور إذ کانت مشبهة*و نصدق القول فیمن جار او عندا

اموری که شبه ناک باشد [به خدا] وا می گذاریم و درباره کسی که ستم کرده و یا عناد ورزید به درستی حکم می کنیم.این جریان کوشید تا همه گروههای مخالف را مسلمان دانسته، و بدین ترتیب از اختلافات بکاهد.

جنگ با خوارج اقدام ساده ای نبود.بیشتر خوارج، از قراء و کسانی بودند که به ظاهر اهل قرآن و نماز بوده و رهبر آنها، عبد الله بن وهب، به ذو الثفنات (کسی که آثار سجده بر پیشانی دارد) شهرت داشت.با این حال امام از همه آنان زاهدتر بود، لذا به راحتی توانست مردم کوفه و شیعیان خویش را برای جنگ با آنها متقاعد کند.نظر امام درباره خوارج، در خطابه های متعددی آمده است.در میان این سخنان یک نقل جالب وجود دارد.از امام درباره خوارج پرسیدند: آیا خوارج کافرند؟ امام فرمودند: آنها از کفر فرار کرده اند.مجددا سؤال شد: آیا آنان منافق هستند؟ امام فرمود: منافقان خدا را جز اندک یاد نمی کنند، در حالی که اینان صبح و شام خدا را می خوانند.سؤال شد: پس اینها چه گروهی هستند؟ امام فرمود : گروهی که گرفتار فتنه شده، و پس از آن کور و کر شده اند. امام علی (ع) نقل می کند که زمانی رسول خدا (ص) فرمود: «ای علی! پس از من، مردم به مالهای خود فریفته شوند و به دین خویش بر خدا منت نهند.رحمت پروردگار آرزو کنند، و از سطوت او ایمن زیند.حرام خدا را حلال شمارند.با شبهتهای دروغ و هوسهایی که به غفلت در سر دارند .می را نبیذ گویند و حلال پندارند.حرام را هدایت خوانند و ربا را معاملت دانند.» امام افزود: از رسول خدا (ص) پرسیدم: آن زمان، آن مردم را در چه پایه نشانم؟ از دین برگشتگان یا گرفتار فتنه شده ها؟ رسول خدا (ص) فرمود: فتنه. شاید همین سخن رسول خدا (ص) سبب شده بود تا ذهنیت امام درباره فتنه آن چنان قوی شود که به حق جریانات مقابل خود را فتنه بداند.خوارج خود قدرت درک این معنا را نداشتند.انتظار آنها این بود که همه یا مؤمنند یا کافر.

به هر روی، شاید به دلیل زهد و عبادتی که خوارج از خود نشان می دادند، مبارزه باآنان مشکل تر بود، اما فتنه معاویه به مراتب از آنها قوی تر و سهمگین تر می بود.لذا امام در جای دیگری فرمود: «من چشمه فتنه را فرو نشاندم و کسی جز من دلیری این کار را نداشت، آنگاه که موج تاریکی آن برخاسته بود، و گزند همه جا را گرفته بود...هان، فتنه ها چون روی آورد، باطل را به صورت حق آراید، و چون پشت کند، چنان که هست نماید.فتنه ها چون روی آرد، نشاسندش، و چون بازگردد، دانندش.چون بادهای گرد گردانند، به شهری برسند و شهری را واگذارند.همانا، ترسناکترین فتنه ها، در دیده من، فتنه فرزندان امیه است، که فتنه ای است سر در گم و تار.» به همین دلیل بود که امام از شیعیان خود خواستند تا پس از وی، نیروی خود را در جنگ با خوارج تلف نکنند: «لا تقتلوا الخوارج من بعدی، فلیس من طلب الحق فأخطأه کمن طلب الباطل فأدرکه»  پس از من خوارج را نکشید، چه آن که به طلب حق در آید و راه خطا پیماید، همانند آن نیست که باطل را طلبد و بدان دست یابد.مقصود امام از گروه دوم کسی جز معاویه و شامیان نبود .سخن امام درباره خوارج آن بود که مپندارید که خوارج از میان رفتند، بلکه «نطفه هایند در پشتهای مردان و زهدانها مادران.هرگاه مهتری از آنان سر برآرد، از پایش در اندازند چندان که آخر کار مال مردم ربایند و دست به دزدی یازند.» خوارج بر جای ماندند.آنها به شهرهای دور دست پناه برده و به بهانه کفر همه جا غارت می کردند .عاقبت نیز سر از سجستان در آورده و در شمار کسانی که خود را عیار می نامیدند، در آمدند .

نکته ای که درباره خوارج و دیگر افراطیها صادق است آن که ممکن است آرمانهای آنان، از جهاتی والاتر بنمایاند، اما نحوه عملکرد به گونه ای است که توده های مردم نمی توانند با آنان سر سازگاری داشته باشند.نفس این مسأله که آنها هر مرتکب کبیره ای را کافر قلمداد کنند، امری است جامعه، نمی تواند پذیرای آن باشد.حتی معتزلیان نیز که در این مسأله با افراطی کمتر، مرتکب کبیره را نه مؤمن و نه کافر، بلکه فاسق می دانستند، نتوانستند در توده های مردم نفوذ یابند.ظاهری نگری و حرکت قشری یکی از ویژگیهای دیگر خوارج است.آنها از قاریان قرآن و حتی برخی عباد کوفه بودند.چنین قشری از جامعه همیشه از این ناحیه که گرفتار خطر تندروی و افراط شوند در تهدید هستند.

بر گرفته شده از:

 

www.hawzah.net/ پایگاه حوزه

 




:: موضوعات مرتبط: معصومین و پیامبران , بزرگان , ,
:: برچسب‌ها: پیدایش خوارج , خ , ارج , عرصه فرقه های مذهبی , فرقه , فرقه مذهیب , تحولات مهم سیاسی و فکری در تاریخ اسلام است , تحولات فکری , تحولات سیاسی , در حقیقت ظهور , گروه , سمبل , گرایش , افراطی , جهان اسلام , عرصه سیاست , اندیشه , ظهور , مسجد , آشوبگران , سیز , ,
:: بازدید از این مطلب : 960
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 1 / 8 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: